loading...
کلبه ی دختر شکلاتی
مرلیا بازدید : 250 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (0)

۱ـ  استعدادیابی و تقویت آن

۲ـ  تعیین هدف

۳ـ   برنامه ریزی 

۴ـ همیشه یادت باشه سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است  چند تا کار را باهم برندار   چون  به هیچ کدوم نمیرسی

۵ـ  افزایش اعتماد به نفس و دوری از نا امیدی و خود کم بینی  آدم خود کم بین همیشه از بقیه عقبه هرچند از آن ها بالیاقت  تر باشه

۶ـ کنار گذاشتن خیال بافی  خوبه آدم در خیال خودشو موفق ببینه ولی نه آن قدر که از واقیت دور بشه

۷ـ مغرور نشوید  غرور سنگیست که به پایت گیر می کند وتورا با کله زمین می زند

۸ـ  رقابت کاذب را کنار بگذارید  رقابت کاذب همان دعوا سر نمره  و۲۵ صدم کم آوردن و از این هاست  شما باید در  کسب علم رقابت کنید و فراتر از مدرسه بروید همیشه نمره نشانه ی دانش زیاد نیست 

۹ـ  ماه را نشانه بگیر  همیشه به دنبال اهداف بزرگ باش  اگر دنبال هدف های کوچک و بی ارزش باشی  پیشرفت نمیکنی با توجه به استعدادت  باید جلو بری

۱۰ـ خودتو با خودت بسنج آدم ها متفاوت اند نمیشه سیب را با آلبالو مقایسه کرد  نه باید خودت را نسبت به کسی که ازت پایین تره  بسنجی چون دیگه تلاش نمیکنی نه بلاتر از خودت چون دل سرد میشی البته افرادی که ازت بالاترن الگوی خوبی اند

 اینا تجربه های شخصی خودمه  لطفا شماهم اگه چیز دیگه ای دارید اضافه کنید

مرلیا بازدید : 290 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (0)

در حیرتم از مرام این مردم پَست


این طایفه ی زنده کش مرده پرست


تا هست به ذلت بکشندش به جفا


تا مرد به عزت ببردندش سر دست...

 منبع :http://paeeztalaei.parsiblog.com/

مرلیا بازدید : 318 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (1)


شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم


اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم


گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی


نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی


یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود


و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه


ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت


ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته


و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب


می گفت :


شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری


به جان دلبرش افتاده بود- اما


طبیبان گفته بودندش


اگر یک شاخه گل آرد


ازآن نوعی که من بودم


بگیرند ریشه اش را و


بسوزانند


شود مرهم


برای دلبرش آندم


شفا یابد


چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را


بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده


و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه


به روی من


بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من


به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و


به ره افتاد


و او می رفت و من در دست او بودم


و او هرلحظه سر را


رو به بالاها


تشکر از خدا می کرد


پس از چندی


هوا چون کوره آتش زمین می سوخت


و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت


به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟


در این صحرا که آبی نیست


به جانم هیچ تابی نیست


اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من


برای دلبرم هرگز


دوایی نیست


واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!


نمی فهمید حالش را چنان می رفت و


من در دست او بودم


وحالا من تمام هست او بودم


دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟


نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟


و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت


که ناگه


روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد


دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه


مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت


نشست و سینه را با سنگ خارایی


زهم بشکافت


اما ! آه


صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد


زمین و آسمان را پشت و رو می کرد


و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد


نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را


به من می داد و بر لب های او فریاد


بمان ای گل


که تو تاج سرم هستی


دوای دلبرم هستی


بمان ای گل


ومن ماندم


نشان عشق و شیدایی


و با این رنگ و زیبایی


ونام من شقایق شد

 

 من نمی دونم این شعر از کیه ولی واقعا قشنگ نوشته واسه سلامتیش صلوات

 منبع 
http://paeeztalaei.parsiblog.com

 

مرلیا بازدید : 156 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (0)

خبر تلخ

خراسان: جواني که ۱۱ سال قبل پدر دختر مورد علاقه اش را از پا درآورده بود بعد از سال ها زندگي مخفيانه سرانجام سردي دستبند پليس را بر دستانش احساس کرد. به گزارش خراسان اولين برگ از اين پرونده که گواهي فوت مردي ۵۵ ساله به نام حسين بود روز ۱۶ تير سال ۸۰ تکميل شد. پيکر نيمه جان اين مرد در حالي که در يکي از خيابان هاي مرکزي شهر افتاده بود توسط چند رهگذر به بيمارستان منتقل شد.

آثار متعدد کبودي روي بدن حسين به خوبي مشهود بود و شواهد از ضرب و جرح او به وسيله جسمي سخت خبر مي داد. با اين حال در شرايطي که علايم حياتي ضعيفي در او مشاهده مي شد پزشکان تلاش هاي خود را براي نجات وي آغاز کردند اما ساعتي بعد حسين به دليل شدت ضرباتي که به سرش وارد شده بود روي تخت بيمارستان جان باخت. در پي مرگ اين مرد با شکايت خانواده وي تحقيقات براي رازگشايي از علت مرگ وي آغاز شد. تحقيق از افرادي که او را به بيمارستان منتقل کرده بودند حاکي از آن بود دقايقي قبل جواني قوي هيکل با وي درگير شده و بعد از زدن چند ضربه چوب بر سرش از آن جا فرار کرده است.

اين افراد نتوانسته بودند شماره پلاک موتورسيکلت فرد ضارب را به خاطر بسپارند اما اين جوان هنگام فرار يک لنگه کفشش را جا گذاشته بود و اين تنها سرنخ از عامل اين جنايت بود. از سوي ديگر خانواده حسين نيز اطلاعات تازه اي در اختيار پليس گذاشتند که مسير تحقيقات را روشن کرد. دختر حسين در اين باره گفت: مدت ها قبل پسري به نام مرتضي نسبت به من ابراز علاقه کرد و به خواستگاري ام آمد اما چون او جوان خوش نامي نبود، پدرم به او جواب رد داد. با اين حال مرتضي بر خواسته اش پافشاري مي کرد و چند مرتبه ديگر به خانه مان آمد اما باز هم با مخالفت پدرم روبه رو شد. رفت وآمدهاي مرتضي مدتي ادامه داشت تا اين که به تدريج تبديل به مزاحمت شد.

او مي گفت هر طور شده با من ازدواج مي کند و هيچ چيز نمي تواند مانعش شود. او حتي چند مرتبه نيز با پدرم درگير شد اما از مدتي قبل ديگر خبري از او نشد. اطلاعاتي که اين دختر به پليس اعلام کرد باعث ثبت نام مرتضي به عنوان اولين مظنون پرونده شد. زماني که ماموران براي بررسي رابطه مرتضي با مرگ حسين به خانه پدري او رفتند معلوم شد او از چند روز قبل به محل نامعلومي رفته است و هيچ کس نيز از وي اطلاعي ندارد. اين موضوع ظن پليس را نسبت به مرتضي تقويت کرد و باعث ادامه يافتن تجسس ها شد.

در اين ميان مطابقت لنگه کفش به جامانده از ضارب با لنگه کفشي که در خانه پدري مرتضي کشف شده بود سبب شد جاي ترديدي در قاتل بودن وي باقي نماند. با اين حال مرتضي هيچ ردي از خود به جا نگذاشته بود. به اين ترتيب بعد از مدتي پرونده با بي نتيجه ماندن تحقيقات به بايگاني سپرده شد. ۱۱ سال بعد از مرگ حسين، افسران آگاهي به اطلاعاتي دست يافتند که نشان مي داد مرتضي به شمال کشور گريخته است و در يکي از شهرها به طور مخفيانه زندگي مي کند. به اين ترتيب گروهي از ماموران با اخذ نيابت قضايي راهي اين شهر شدند و مرتضي را که با ديدن پليس قصد فرار داشت دستگير کردند. او در جريان بازجويي هاي مقدماتي اتهام قتلي را که ۱۱ سال قبل مرتکب شده بود پذيرفت و گفت تصميمي براي کشتن پدر دختر مورد علاقه اش نداشته اما در يک لحظه عصبانيت از او قاتل ساخته است. براساس اين گزارش هم اکنون اين مرد در بازداشت به سر مي برد و پرونده اتهامي وي در مجتمع قضايي بعثت در دست بررسي است.

 منبع

http://khabarfarsi.com

 اگه واقعا دختره را دوست داشت باباشو نمیکشت  عشق های پوچ والکی یه روز اسید میپاشن یه روز بابای طرفو میکشن یه روز دختره را میکشن  یه روز خونشو آتیش میزنن  یا چند سال بعد میان زندگیشو بهم  می ریزن  و....

 اعصاب آدم خورد میشه این چیزارو میخونه

 اصلا چرا من امروز گیر دادم به خبر ؟

مرلیا بازدید : 142 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (1)

 بدو بدو خبر دارم  چند می خری ؟  یه نظر قیمتشه

 

سینما - تهیه‌کننده فیلم «خیابان یک طرفه» معتقد است این فیلم رکورد فروش فیلم‌های شبکه نمایش خانگی را می‌‌شکند.

الهام نداف: نشست خبری فیلم «خیابان یک طرفه» دوشنبه 12 تیرماه با حضور اسماعیل فلاح‌پور کارگردان، امیرپورکیان تهیه‌کننده و محمود سلطانی مدیرعامل پارس ویدئو و جمعی از خبرنگاران در موسسه پارس ویدئو برگزار شد.
در ابتدای نشست پورکیان از همکاری با فلاح‌پور ابراز رضایت کرد و گفت: «با ساخت فیلم «خیابان یک طرفه» با کارگردانان مختلف صحبت کردم، اما با دیدن فیلم سینمایی «تیک» از نوع ساختار و کارگردانی فیلم لذت بردم و با آقای فلاح‌پور که روزی شاگرد ایشان بودم صحبت کردم. از کارکردن با این کارگردان راضی و خشنودم.»

تهیه‌کننده «خیابان یک‌طرفه» ادامه داد: «در تلاش هستیم مجوز اکران فیلم در سینماها را دریافت کنیم، دوستان در شورای سه نفره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معتقدند که فیلم مقداری تلخ است و پیشنهاد دادند تا اصلاحاتی صورت گیرد تا تلخی فیلم کمرنگ‌‌تر شده و بتوانیم مجوز اکران آن را دریافت کنیم.»
پورکیان با ادعای اینکه «خیابان یک‌طرفه» پرفروش‌ترین فیلم شبکه نمایش خانگی می‌شود، تاکید کرد: «من فیلمی ساخته‌ام که اگر پرفروش‌ترین فیلم شبکه خانگی نشود تهیه‌کنندگی را رها می‌کنم. مطمئنم این فیلم پر فروش‌ترین فیلمی می‌شود که تا به حال در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است. با توجه به تمهیداتی که برای تبلیغات این فیلم در نظر گرفته‌ام در نظر دارم رکورد فیلم‌های ویدئویی را بزنم و یک میلیون نسخه از این فیلم عرضه کنیم.»
اسماعیل فلاح‌پور (کارگردان)، امیر پورکیان (تهیه‌کننده) و محمود سلطانی (مدیرعامل موسسه پارس ویدئو)

تهیه‌کننده «خیابان یک طرفه» گفت: «این فیلم به نحوری است که اگر شما تنها خانه باشید و بخواهید آن را ببینید یک اس ام اس در حین دیدن آن نمی‌توانید رد و بدل کنید. گیرایی «خیابان یک طرفه» بسیار زیاد است و اگر کسی از ابتدا آن را با دقت ببیند نمی‌تواند از دیدن این فیلم غافل شود.»
وی همچنین افزود: «این فیلم درجه کیفی «ب» که بالاترین درجه کیفی است، گرفته است. فیلمی که نور و صحنه و چهره‌پردازی و همه عوامل آن از کادر حرفه‌ای انتخاب شده‌ناد چطور نمی‌تواند مجوز نسخه سینمایی بگیرد؟ اگر طبق صحبت دوستان این فیلم نیاز به اصلاحاتی داشته باشد در مقابل خواسته‌شان سر تعظیم فرو می‌اورم و فیلم را فقط در شبکه نمایش خانگی عرضه می‌کنم.»
این تهیه‌کننده با اشاره به اکران فیلم در خارج از کشور توضیح داد: «تلاش می‌کنیم فیلم را برای اکران خارج از کشور آماده کنیم و مجوز نمایش آن در خارج از کشور را از وزارت ارشاد دریافت کنیم. با دریافت مجوز اکران تلاش می‌کنیم فیلم را در لس آنجلس به نمایش بگذاریم.»
وی همچنین اظهار کرد: «تیتراژ پایانی فیلم «خیابان یک طرفه» را کاوه یغمایی خوانده است. فیلم موسیقی متن ندارد و احتمالا موسیقی متن هم به آن اضافه می‌شود. همچنین در خصوص حضور کورش یغمایی به عنوان خواننده و آهنگساز در این فیلم با او صحبت شد اما فرصت مذاکره بیشتر نداشتیم و به همین دلیل این قضیه منتفی شد.»
در ادامه نشست اسماعیل فلاح‌پور کارگردان درباره چگونگی ساخت فیلم توضیح داد: «40 روز تصویربرداری به طول انجامید و همه همکاران در این فیلم تلاش کردند، شهرام خلج که گریم کار را برعهده داشت فوق‌العاده بود، در حال حاضر که کار به اتمام رسیده است از ساخت کار راضی هستم و کیفیت مناسبی دارد. فیلم تلخ است اما من هنوز به اصلاحات رضایت نداده‌ام.»
وی ادامه داد: «ما این فیلم را برای تبدیل کردن به نسخه سینمایی ساختیم، اما با توجه به شرایط موجود در سینمای ایران و تلخ بودن فیلم حدس می‌زنم که مجوز برای تبدیل این فیلم به نسخه سینمایی داده نشود.»
وی گفت: ما نمی‌توانیم فرمولی برای فروش فیلم‌ها پیدا کنیم و به همین دلیل نمی‌شود حکم داد که فلان فیلم خوب می‌فروشد یا بد. اکران یک فیلم در کشور پارامترهای خاص خودش را دارد و هر فیلم باید حرفی برای گفتن داشته باشد تا پر فروش شود.»
فلاح‌پور با انتقاد از موسیقی فیلم و تیتراژ پایانی آن عنوان کرد: «برخلاف نظر تهیه‌کننده من از موسیقی متنی که توسط کاوه یغمایی آماده شد راضی نبودم و فیلم موسیقی ندارد. کاوه یغمایی نتوانست در خصوص موسیقی این فیلم موفق باشد. او هیچ چیز از سینما نمی‌داند و تنها یک نوازنده خوب است.»
محمود سلطانی مدیرعامل پارس ویدئو در ادامه نشست درباره توزیع فیلم و تمهیداتی که برای کپی غیرمجاز آن اندیشیده شده است گفت: «برای فیلم قفل‌های محافظ در نظر می‌گیریم تا دی‌وی‌دی قابل کپی شدن و توزیع غیرمجاز آن نباشد. تلاش می‌کنیم در سطح وسیعی فیلم را توزیع کنیم. 26 تیرماه اکران خصوصی برای فیلم در نظر گرفتیم که تا قبل از اکران فیلم تبلیغات شهری، تلویزیونی و رسانه‌ای آن آغاز خواهد شد.»
سلطانی در پایان گفت: «درباره کپی نشدن فیلم‌ها باید در ابتدا خود مردم همکاری لازم را انجام دهند و امیدوارم این اتفاق در جامعه به مرور زمان فرهنگسازی شود.»
پژمان بازغی، جعفر دهقان، سیاوش خیرابی، مهرداد مقیمی، علی عبادت‌‌طلب و چکامه چمن‌ماه بازیگران اصلی فیلم «خیابان یک طرفه» هستند.
تصویربرداری «خیابان یک طرفه» با دوربین سونی دیجیتال f3 انجام شده است. «خیابان یک طرفه» فیلمی اجتماعی است و زندگی مراد را روایت می‌کند که پس از هفت سال آزادی از زندان متوجه می‌شود شرکایش برایش پاپوش درست کرده‌اند، تا اینکه...
عوامل این پروژه عبارتند از مجری طرح و مدیر تولید: فریبا خلیلی، نویسنده قصه اولیه: علیرضا احدی، بازنویسی نهایی: طلا معتضدی، صدابردار: هادی معنوی، مدیر تصویربرداری: بابک بذرافشان، طراح گریم: شهرام خلج، طراح صحنه و لباس: قاسم ترکاشوند، برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان: بهنام بختیاری، منشی صحنه: سمیرا زال بیگی، مدیر تدارکات: روح الله رهبری، عکاس: مژده لباسچی، اسپشیال: حمید رسولیان
  نظر دوستا ن عزیزم چیه ؟ 
 من میگم هیچی غیر ممکن نیست  حالا اول فیلمو ببینیم بعد قضاوت کنیم  آخه این طور که میگه رکورد میشکنه .....
  

مرلیا بازدید : 122 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (0)

 

 سوسک از موش می ترسه موش از گربه می ترسه گربه از سگ می ترسه سگ از مَرد می ترسه مرد از زن می ترسه زن از سوسک می ترسه کار خدا رو می بینید!! {-57-}

 

مرلیا بازدید : 275 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (1)

آیا می دانید گرمای زمین در تابستان به خاطر نزدیکی زمین به خورشید نیست و به خاطر  بیست و سه و نیم درجه کجی زمینه !

 آیا می دانید گالیم در دمای ۳۰ درجه مایع میشه !

آیا می دانید که فندک قبل از کبریت اختراع شد ! ( چی میگی؟ )

 آیا می دانید غیر ممکن است با چشمان باز بتوانید عطسه کنید  میگی نه امتحان کن

 آیا می دانید که ضد گلوله  برف پاک کن و چاپگر های لیزری را زنان اختراع کردند !

 آیا می دانید داوینچی با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد

آیا می دانید بعضی باکتری ها از آسفالت ها تغذیه می کنند و کارشان خوردن جاده است ( نه بابا )

آ یا می دانید اسیدی که در معده ی انسان برای هضم غذا به کار می رود حتی می تواند فلز روی راهم در خود حل کن( این دروغا که میگی راسته؟)

آیا می دانید زرافه تار های صوتی ندارد ! ( په جه طوری  صدا میده اصلا صدا میده ؟)

 خوب بسه دیگه پرو میشی نظر نذاری ... ( خودت حدس بزن )

 شما آیا می دانید باحال بلدید؟ اگه بلدی بنویس تا اضافه کنم

مرلیا بازدید : 285 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)
 

مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟

بچه کوچولو چه طوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره :-*

مشترک گرامی یه طرح دارم پاییزه یکی سیم کارت بخر ، دوتا ببر

یکی میارم در خونتون یکی می دم به عموتون یکی هم واسه عمتون !

مشترک گرامی کاری باری نداری فعلا ؟ قربونت ایرانسل !

مرلیا بازدید : 328 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم.
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و....
دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت : آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره....... دیگه نمیشنیدم!
خدایا چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیم رو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشم رو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! حتی بهم آدامس هم نفروخت!
هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه ! چه قدرتمند بود!!
مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و کتک بخورید!

منبعhttp://eshgheman.ir

 نظر شما چیه ؟

مرلیا بازدید : 266 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)

یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.

آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.

بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

«نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .»

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.

یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.

پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.»

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»

پیرزن جواب داد: «بفرمایید.»

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ »

پیرزن جواب داد: (( منتظر دندانهــــــا )) !!!

مرلیا بازدید : 354 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

 منبع http://www.mohamadreza70.blogfa.com/

 از همتون می خوام بنویسید که عشق از نظرتون چه طوره و آیا دلیل میخواد ؟

مرلیا بازدید : 360 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)
پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم

 به نظر شما عشق چیه ؟ من می خوام بدونم تصور شما از عشق چیه آن هارا تو وبم میذارم با نظراتتون مارا در درک معنای عشق یاری کنید

 

مرلیا بازدید : 326 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

 منبع http://www.mohamadreza70.blogfa.com

مرلیا بازدید : 330 دوشنبه 12 تیر 1391 نظرات (0)

بچه 9 ساله الان


کامپیوتر داره


اینتزنت داره


فیسبوک داره


توییتر داره


ایکس باکس داره


آیفون داره


ویدیو سی دی داره


موبایل داره

پی اس تری داره

آیپاد داره...


بچه 9 ساله زمان قدیم

دفتر نقاشی داشت

خمیر بازی داشت

دبرنا بازی میکرد با نخود و لوبیا

توپ دو لایه میکرد که حس توپ چهل تیکه بهش دست بده

گل یا پوچ، چشمک، شاه دزد وزیر، اسم فامیل، خر پلیس، هفت سنگ

دیگه فوق فوقش یه آتاری یا میکرو با کلی التماس براش میخریدن.

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • هاله ی شما چه رنگی است ؟
  • طنز
  • سیر تاریخی مهریه
  • راز تخت مرموز!
  • وصف حال مردان بعد از فوت همسر!
  • عکس های ناناز
  • چاق ترین زن جهان!
  • 8راه برای داشتن پوستی زیبا
  • شیرینی پوست را پیر و زشت می کند
  • عکس بی نظر از آب خوردن مورچه
  • بزرگترین همبرگرجهان
  • رکورد های جالب گینس
  • ساخت وسایل تزئینی با لاستیک ماشین!
  • فرق کودک الان و قدیم
  • پرندگان خشمگین
  • ابراز عشق به کوروش کبیر!
  • پیر مرد عاشق
  • آیا عشق دلیل می خواهد؟
  • داستان طنز عاشقانه
  • دختر آدامس فروش
  • پیام خنده دار ایرانسل
  • آیا می دانید...؟
  • شعر عاشقانه
  • مرام مردم
  • راهکار های موفقیت
  • 10 درس شگفت انگیز از استاد بزرگ آلبرت انیشتین
  • سخت ترین سوال جهان( انیشتین هم نمی تواند جواب دهد !)
  • تزئین های بسیار زیبا برای غذا اشتها افزایش میابد !
  • حرف های خدا و بنده
  • کوچه پس کوچه ی عمر
  • شکلک های کوچولو
  • تصاویر متحرک دخترانه
  • تصاویر زیبا سازی وبلاگ
  • عکس های متحرک لب
  • عکس های عاشقانه
  • سند جهنم
  • داستان غم انگیز پدر !
  • احساس
  • عاشقی
  • چه خوب بود اول دبستان !
  • حسادت
  • عشق در بیمارستان
  • چشمهایم همیشه بارانی است.........
  • باد کنک ( نوشته های خط خطی)
  • شن وسنگ ( نوشته های خط خطی)
  • حال بهم زن ترین رستوران جهان !
  • رستوران درختی
  • گارسون هایی که شبیه پرستار هستند!
  • میوه های عجیب!
  • سفالگر
  • گناه
  • غرور آدم را زمین می زند
  • معما های خنده دار
  • آرایش مو
  • تست هوش رنگارنگ
  • دوستانتان فضول هستند یانه
  • تحقیق بسیار جالب در مورد ساندویچ( بیاتو از دست نده )
  • تست کامل هوش و ذهن !!!
  • شناخت شخصیت از روی پنیر مورده علاقه
  • شخصيت افراد نسبت به انتخاب ميوه مورد علاقه
  • تاثیر فرزند چندم خانواده بودن در شکل گیری شخصیت
  • روانشناسی فصلها
  • تست شخصیت در اروپا
  • شناخت شخصيت از روي تاريخ تولدتان
  • تست روانشناسی ( سلامت روحی )
  • بچه ای که شبیه باربی است
  • عکس های بی نظیر از تولد یک دلفین !
  • عکس بامزه از گربه ها
  • فیل فوتبالیست
  • دوستت دارم( عکس بامزه )
  • تست روانشناسی (آیا محبوب هستید )
  • فقط و فقط کره ( حانا جووون)
  • مینا جون
  • یاسی جون
  • خانوم シ وシ فرنگی
  • ✿ـــــ♥Alone _Girl♥ـــــ✿
  • نگاری
  • آرامش خیال
  • قیمت روز خودروی شما
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 119
  • کل نظرات : 68
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 41
  • آی پی دیروز : 77
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 289
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 512
  • بازدید ماه : 1,202
  • بازدید سال : 4,502
  • بازدید کلی : 39,006
  • کدهای اختصاصی
    <

    آپلود عكس

    آپلود عكس

    ثبت دامنه تبادل لینک سه طرفه | نیاز تو - تبادل لینک اتوماتیک Niazu